دهی است از دهستان سراب دره بخش چگنی شهرستان خرم آباد که در5 هزارگزی خاور سراب دره و 2 هزارگزی شمال راه شوسۀ خرم آباد به کوهدشت واقع شده، جلگه، معتدل و مالاریائی است و 72 تن سکنه لر و فارس دارد. آبش از چشمه ها، محصولش غلات، حبوبات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان بافتن سیاه چادر است. راهش اتومبیل رو است و ساکنین ده از طایفه بهرامی بوده عموماً چادرنشین اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان سراب دره بخش چگنی شهرستان خرم آباد که در5 هزارگزی خاور سراب دره و 2 هزارگزی شمال راه شوسۀ خرم آباد به کوهدشت واقع شده، جلگه، معتدل و مالاریائی است و 72 تن سکنه لر و فارس دارد. آبش از چشمه ها، محصولش غلات، حبوبات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان بافتن سیاه چادر است. راهش اتومبیل رو است و ساکنین ده از طایفه بهرامی بوده عموماً چادرنشین اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
بمعنی خوبی و روشنایی. (آنندراج). چراغ. چشم و چراغ. رجوع به چراغ و چشم و چراغ شود، هر چیز گزیده و نخبۀ از سایر چیزها، کنایه از محبوب و معشوق. (آنندراج) : تا ظن نبری چشم چراغا که شب آید چشم و دل من سیر شود زان لب شیرین. فرخی (از آنندراج). رجوع به ’چشم و چراغ’ شود
بمعنی خوبی و روشنایی. (آنندراج). چراغ. چشم و چراغ. رجوع به چراغ و چشم و چراغ شود، هر چیز گزیده و نخبۀ از سایر چیزها، کنایه از محبوب و معشوق. (آنندراج) : تا ظن نبری چشم چراغا که شب آید چشم و دل من سیر شود زان لب شیرین. فرخی (از آنندراج). رجوع به ’چشم و چراغ’ شود
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کردستان. واقع در 21هزارگزی شمال کوزران با 100 تن سکنه است. آب آن از چاه و راه اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کردستان. واقع در 21هزارگزی شمال کوزران با 100 تن سکنه است. آب آن از چاه و راه اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
نخلی باشد از چوب یا نقره که چراغهای بسیار در آن می افروزند. (آنندراج). نخلی چوبین و یا برنجین و یا نقرگین که چراغ بسیار در آن افروزند. (ناظم الاطباء). نوعی جار یا قندیل بزرگ که انواع بلورین یا سیمین و زرین درساختمانهای مجلل برای روشن کردن سالنها بکار برند. چراغ واره. چراغ بره. چراغواره. چراغدان: بهار آمد آن کیمیاساز باغ کز او بوتۀ گل شود چلچراغ. طغرا (از آنندراج). نیست یکشب که ز سوز دل صدپارۀ ما چلچراغی به سر تربت ما روشن نیست. تأثیر (از آنندراج). ، در بعضی رسایل به معنی نوعی از آتش بازی دیده شده. (آنندراج)
نخلی باشد از چوب یا نقره که چراغهای بسیار در آن می افروزند. (آنندراج). نخلی چوبین و یا برنجین و یا نقرگین که چراغ بسیار در آن افروزند. (ناظم الاطباء). نوعی جار یا قندیل بزرگ که انواع بلورین یا سیمین و زرین درساختمانهای مجلل برای روشن کردن سالنها بکار برند. چراغ واره. چراغ بره. چراغواره. چراغدان: بهار آمد آن کیمیاساز باغ کز او بوتۀ گل شود چلچراغ. طغرا (از آنندراج). نیست یکشب که ز سوز دل صدپارۀ ما چلچراغی به سر تربت ما روشن نیست. تأثیر (از آنندراج). ، در بعضی رسایل به معنی نوعی از آتش بازی دیده شده. (آنندراج)